[1] Arno Holz
آرنو هُلتْس
3شعر از کتاب« Phantasus »
آمدم بهدرون اتاقام.
پنجرهها كاملا" باز گشوده بودند،
در بيرون
آفتاب مىدرخشيد.
چهزيبا،
گُلهاى رُز ؟
يك دستهى كامل!
سفيد، زرد، سرخ ِتيره . . .
آه، چه عطرى! چه تسكينى!
و من ليوان را گذاشتم دوباره روى ميز ِنوشتن.
آكنون آن آنجاست و مىدرخشد،
و بهدرونِ هرچه كه مىنويسم، پَرتُو ِ زيباى او مىافتد.
اى عزيز، اى خوب! ([2])
چراغ مىسوزد.
از همهى ديوارها
خاموش در پيرامون من، كتابهاى تيره.
يك حشرهى كوچك كه هنوز شادمان است،
گوگيجه مىگيرد در دايرهى نور ِزرد.
او مىاُفتد، خودرا خَم مىكند و چيزى را با بينىاش مىمالد روى كلمهى
دوزخ.
از آسمان اَبلَق
تيغ مىكشد آفتاب.
ابرهاىتُندتاز. آبى ِتابنده!
در علفهاى سبز چنگ مىاندازد باد، بيدهاى نقرهيى ايستادهگى مىكنند.
ناگهان- خاموشى.
برروى يك درختِ توسكا
تاب مىخورند قطرهها.
تابستان
[از كتابِ: Blaue Segel ]
سه خيابان كوچك
با سه خانهى كوچك، همچون قوطىهاى اسباببازى
در كنار ِبازارچهى ساكت
چشمهى كهنسال در جلوى كليسا شُرشُر مىكند.
وَن عطر مىپراكنَد
ايناست همهى شهر
امّا بيرون،
آنجا كه در يك آسمانِ ژرف، روشن، آبى، چكاوكها مىخوانند،
سوسو مىزند دريا و موج مىزند گندمزار
براى من همهچيز همچون روئيا ست
مىبايد بمانم؟ بايد پيشتر بروم؟
چشمه شُرشُر مىكند . . . وَن عطر مىپراكَنَد.
آرنو هُلتس
بهار*
[بیقافیه]
میان خَندقها، و چَپَرهای سیاهسقید،
یقهها بالازده و دستها در جیب،
پَرسه میزنم من در بامدادِ ماهِ مارس،*
سبزهی کمرنگ، خندهی سُوسُوزَن، و زمین ِ بایر ِسیاه،
تا آنجاکه من میتوانَم ببینَم.
در میانه
درست در مرکز بهسوی اُفُق ِسپید،
سربرافراشته،
ردیفی از بیدها.
من بازمیایستَم.
نه هیچجایی صدایی. نه هیچجایی زندهگی.
تنها هوا و چشمانداز.
و بیآفتاب مییابم قلبَم را، همچنان که آسمان را.
ناگهان یک صدا.
یک فریادِ شادی ِمرتعش وظریف،
که آرام
هَردَم بلندتر میشود.
من در ابرها جُستوجو میکنم.
بر بالای من، آوازهخوان،
از میانِ یک روشنایی ِهردَم جاریترشونده،
نخستین چکاوک!
..................
*- معمولا" 21 ُم ماه مارس برابر است با آغاز سال نو و آغاز بهار.
*- شکل ِاصلی شعر، همینگونه است که اینجا نوشته شده است. هّلتس، بسیاری از شعرهای خودرا بههمینگونه نوشته است.
-, Arno Hölz-
آرنو هولتز 1863/1929 همراه با ى. شْلاف واقعگرايى ِپِىگير را با نوشتههاى نظرى پايهگزارى كرد، و با او آثار مشتركى بهنام شعر ِالگويى ( در قالبِ داستان، نمايش و ...) پديد آورد. سپس از شلاف جدا شد و در شعر، از قافيه وآييندر شكل ِشعر چشمپوشى كرد
[2] - از دفترشعر « Phantasus » از. Arno Holz چاپ 1898. شكل شعرها در اصل ِ آنها همين گون