کارل کرولُف
در سایهی درختِ گلابی*
[باقافیه]
این سایه، که من آن را برگزیدهام،
خُنَکَم نمیکند.
گرمای سوزان، چوب را پوست کندهست
بر درختِ گلابی.
پوستهی سیاهِ روی تنه شکافحوردهست
با صدای آهسته.
و بوی گردوخاک و گَزش ِشنها
تهدیدم میکنند.
هوای سوخته، که بیحالی میآوَرد،
جریان دارد درمیان شاخوبرگها.
بیچارهوار نخستین گلابی میافتد
روی سراشیبِ سبز.
و [گلابیهای]دیگر پیرَوی میکنند
با افتادنی خفّه.
باد از سمتِ نردهها میآوَرَد خفیف
صدای خشخش ِغلافِ گُلزاها را.
گوشتِ آن میوهای که درمیان علفها ترکیدهست،
نمودی شیرین دارد.
جیرجیرکی که در جایی پنهان پُرحرفی میکند،
ناگهان خاموش میشود.
من به سایهی سنگین اعتماد نمیکنم
و یک دَم ِکوتاه گوش میخوابانَم،
[که] چهگونه خاموشی میگُسَلَد
با افتادنِ گلابی.