ب : نگراني در زمينه ي اجتماعي

 

                          

                        كم/بود هاي اجتماعي

 

 

1-    مبارزه ي اجتماعي

 

مبارزه ي اجتماعي، در طولِ خودكامه گي ِ جمهوري اسلامي هرگز خاموش نبود. امّا پنهان نبايد كرد كه مجموع ِ آدم هايي كه در مبارزه ي اجتماعي، وبويژه به سود زحمت كشان، شركت مي كنند به نسبت اگر نگاه كنيم نااميدكننده است. خودكامه گي ِ سياسي، و هراس از سركوب شدن، عاملِ بزرگِ سياسي ِ اين كم/بود است. امّا به نظر مي آيد كه دركنارِ اين عامل، عواملِ ديگري هم دركارند.

پديده ي مبارزه ي اجتماعي، از سوي عامل هاي چندي، آسيب هاي جدّي خورده و بسيار از اعتبار افتاده است.  هم انديشه هاي بسياري از مبارزاني كه امروز سال/خورده شده اند و هم انديشه ي جوان ها، و هم انديشه ي توده هاي انسانِ ايراني مشحون از بي اعتباري ِ مبارزه ي اجتماعي است. به نظر مي آيد، كه نه فقط شكستِ انقلاب بهمن بل كه به همراه آن، تلقّي ِ معيّني از آن، و نه فقط شكست حكومت هاي سوسياليستي بل كه به همراهِ آن، تلقّي ِ معيّني ازآن، عامل هاي مهم در اين باره هستد. 

پا به پاي بي اعتبارشدنِ مبارزه ي اجتماعي، انواع دريوزه گي رواج پيدا كرده است. زمانه ي عُسرَت شده است؛ عُسرت ، هم براي مبارزين، هم براي همه گان. انواع دريوزه گي را مي شود هم در پهنه ي سياست ديد و در پهنه ي اقتصاد و هم در ميان كارگران و بي چيزان و كم چيزان. از راه دريوزه گي به حقِ خود رسيدن امروزه بيش تر ارج دارد تا از راه مبارزه. تأسّف بارترين انواع ِ اين دريوزه گي را آن جا مي توان ديد كه انساني از روي نداري به گدايي مي افتد. و نفرت انگيزترين انواع ِ اين دريوزه گي را مي توان در ميان حاكمان وقت، وهواداران سلطنتِ پهلوي ها ديد، و خشم وتأسّف آور اين كه گونه هايي از اين دريوزه گي را مي توان در ميان برخي از آن گروه هاي سياسي و اجتماعي هم ديد كه داراي پيشينه ي رزمنده گي در راه دادگريِ انسان ها هستند.

گروهي بسيار تا/هم/خوان از انسان هاي ايراني، مبارزه ي اجتماعي را مانند مي كنند به چيزي مثل وحشي گري. و به جاي آن، دريوزه گي را مي كنند عينِ تمدّن.

به نظر چنين مي آيد كه، آن چه كه ديري است در كشور ما « مبارزه ي مَدَني» ناميده شده است، تا اندازه اي نه چندان كم، محصولِ همين بي اعتبارشدنِ مبارزه ي اجتماعي بوده است؛ تعبيري از ازهمين « مبارزه ي مدني» ارائه شده اند، در بخش نه چندان كم، متأسفانه به « دريوزه گي مدني» بيش تر همانندي دارد. نمي توان پنهان داشت كه افزودن پس/وندِ « مَدَني» ، تنها يك زرنگي سياسي در برابرِ خشونت گري هاي چماق به دستان نيست. دراين اصطلاح تازه، گونه اي نقد، و گونه اي بي/زاري و دوري جويي از مبارزه ي اجتماعي هم وجود دارد. 

دفاع نكردن، و بويژه نوعي دفاع كردنِ شرم گينانه مبارزينِ پيشين از شكل و مفهوم ِمبارزه ي اجتماعي ِشان ،جدال نكردن آنان با انواع ِنادرستِ مبارزه ي اجتماعي در اكنون، و رفتارِ نا/مسئولانه ي شان در برابرِ تخطئه ي مبارزه ي اجتماعي از سوي نه فقط هواداران نابرابري و بي داد بل كه  از سوي  برخي از هواداران برابري و دادگري، از جمله ي سبب هايي هستند كه كاررا به اين جا كشانده است .

بااين همه، مبارزه ي اجتماعي، هنوزهم موثّرترين ابزاري است كه انسان ها ، درهرجامعه اي بدون هيچ استثناء ، درراه دادگري و آزادي و در برابرِ شلنگ اندازي هاي پرستنده گانِ قدرت ها، در اختيارِ خود دارند. جاي گزين ساختنِ « كسبِ قدرتِ سياسي » به جاي مبارزه ي اجتماعي، كاري كُشنده اي است. قدرت سياسي، هنوز – و گمان مي كنم كه هرگز-  آن شايسته گي ِ آن را ندارد كه مبارزه براي به دست گرفتن آن بتواند به جاي مبارزه ي اجتماعي نشانده شود. قدرت سياسي، درهرنام و مرام، تنها در زيرِ فشار و اراده ي مبارزه ي اجتماعي است كه مي تواند موثّر شود.

مبارزه ي اجتماعي و روشن بودنِ آتشِ آن، يكي از منشاء هاي زنده بودنِ روحيّه ي دادخواهانه و ووجودِ فضايي انساني در جامعه و در فردِ انساني است.

بازگشت به فهرست همه ی نوشته ها                    بازگشت به فهرست این نوشته