Ernst Meister [1]
اِرنست مايستر
از كتاب نمايشگاه- 1932
خُنَكى
ماه مىشكوفد
تابستان رنگپريده شده است
نخستين خُنَكى بهدرونِ نيمتنهى من مىوزد:
خُنَكى ِسرخ
خُنَكى ِسرخ ِتيره.
در پشتِ پِلكهاى من نخستين
گُلهاى يخ باز شده اند:
زرد،سفيد،
سبز،سبز،سبز،
سياه.
من
شب، شكيبايى بود،
يگانه صداى
طولانى ِشكيبايى.
من بهتصوٌر میآورده خودرا من بهتصوٌر میآورده
چوپان و سگ چوپان و سگ
و گلٌه رونده همزمان. و گلٌه رونده را همزمان.
خَمْشده
از كتاب « نمايشگاه »
او مىرود.
او خوابِ سختى ديد؛
او مىرود خَميده و نَفَس نمىكشد.
او مىرود.
پيشانى ِاو از شكماش آويزان است.
او مىرود.
دستهاش فرومىافتند.
او مىرود.
پيشانى ِاو روى پا افتاده است.
او مىرود.
و در جلوى او مىغلتد كلّهاش.
او يكنواخت حرف مىزند:
من پيش ِكِرْمها هستم.
خوابام سخت بود.
او مىرود خِميده بهدرونِ روز.
تاريكى
از « نمايشگاه»
كسى از تاريكى نمىپرسد
حال ِاو چهگونه است.
او نمىخوانَد
او چشم ندارد
تاريكى يك سگِ مُرده است.
از كتاب «نشانه بر نشانه»1968
هيچ چيز
به تو آشناتر نيست
ازاين، كه
خِرَد هم
مُردنى باشد.
او، روئيا را
بيننده .
[1] - Ernst Meister.
1911/1979 ( هاگِن). نخست خداشناسى سپس فلسفه و ادبيات آلمانى و تاريخ هنر. نخستين دفتر شعرش بهنام « نمايشگاه» در 1933 چاپ شد. 1939 در شركتِ پدر خود بهكار پرداخت. در جنگ جهانى دوم سرباز ارتش آلمان بود. پس از جنگ بارديگر در كارخانهى پدرش بهكار پرداخت. و آثار تازهاى را به چاپ داد.