سبُک‌تر از هوا

 

 

از کتابِ شعر :   سبُک‌تر از هوا

                        شعرهای اخلاقی

                                     1999  

                       

 

 

 

 

 

سنگینی ِ به‌خصوصی

ندارند شعرها.

توپِ تِنیس  تا زمانی که بالا می‌رود،

گمان کنم که

سبُک‌تر از هوا باشد.

 

 

هِلیوم ، که به‌هرحال همین‌جور است،

اندیشه(اِلهام)‌های تازه‌ی ناگهانی، این وول‌وول‌ها

در مغز ِما،

نیز پَرتُو ِ رعدوبرق،

و اعدادِ طبیعی.

 

این‌ها، اصلا" هیچ وزنی ندارند،

از آن‌چه که در ورا (ی طبیعت) هستند،

و از حویشاوندانِ بلندپایه‌ی شان،

اگرچه بی‌شمارند،

بِه‌تر است حرفی نزنیم.

 

چنین سخنی، تا آن‌جا که من می‌دانم، هم‌چنین اعتبار دارد

برا‌ی هاله‌ی نوریِ  آهن‌رُبا،

که ما آن را نمی‌بینیم،

برای بیش‌تر ِ پَرتُو های مقدٌس،

و بدونِ استثناء برای همه‌ی رقص‌آهنگ‌های والس .

 

سبُک‌تر از هوا،

هم‌چون اندوهِ فراموش‌شده

و دُودِ آبی ِ

یک سیگار، که قطعا" آخرین سیگار است،

البتٌه این من است،

 

و، تا آن اندازه که من می‌دانم،

بالا می‌رود بوی یک قربانی ِآتش،

که چنین برای خدایان حوش‌آیند است،

همیشه به‌سوی آسمان.

سِپِلین ([1])  نیز همین‌طور.

 

بسیارچیزها همین‌جوری هم  می‌مانَد

معلٌق.

از همه سبُک‌تر شاید،

آن‌چه است که از ما به‌جا می‌مانَد،

زمانی که در زیر ِخاک‌ایم.

 

 

 

یک روز ِسیاه

 

 

در یک هم‌چه پنج‌شنبه‌ای

حتٌی آزموده‌ترین قصٌاب‌ هم

انگشت‌اش را می‌برٌد.

همه‌ی قطارها دیر‌کَرد دارند،

زیرا که خودکُشی‌کننده‌گان

دیگر نمی‌توانند برخود مسلٌط باشند. ([2])

رایانه‌ی مرکزیِ در  پِنتاگون

دیگر مدٌت‌هاست که درهم‌ریخته است،

و همه‌ی کوشش‌ها برای به‌زنده‌گی‌باز‌گرداندن

به استخرهای شنا دیر می‌رسند.

 

افزون بر این‌همه

در همین بغل، پیش ِ مارُتسکه ([3])

شیر هم دارد سَر می‌رود،

سَگ  ناراحتی ِگوارشی دارد،

و حتٌی  خاله اُلگا،

این خشک‌ناشدنی،

کاملا" میزان نیست.

 

 

دستورکار

برای ماده‌ی پنج، بندِ سه . گ‌گ   ([4])

 

 

 

§ 1.   هنر، آزاد است.

§ 2.   برای هنرمند فدغن است،

        بی‌خطر باشد، ناچشم‌گیر،

        شوهری خوب

        با درآمدی منظٌم.

§ 3.   هنرمند موظٌف است،

        تحمٌل‌ناشدنی باشد.

        با به‌صحنه‌درآمدن‌اش

        هم‌چون یک لاتِ با جامعه‌ نا‌هم‌خوان،

        یک فدایی ِزودرنج،

        یک کراهتِ افسانه‌ای،

        باید او در سراسر ِزنده‌گی

        شوهرانِ سربه‌راه،

        بی‌خطر، ناچشم‌گیر،

با درآمدِ منظٌم را

به‌خشم بیاورد، خسته کند،

و به گفت‌وگو وادارد.

       

     

اعلان جنگ

 

 

 

در پَستوی زیرزمین ِآب‌جو‌خوری،

آن‌جا که هفت مست گِردآمده‌اند،

او آغاز می‌شود، جنگ؛ او دُود می‌کُنَد

در مهدِکودک؛ فرهنگستانِ

علوم  اورا (مثل جوجه) درمی‌آوَرَد؛

نه، در یک زایش‌گاه در گوری

یا در  برائونائو  ([5])

رشدونمو می‌کند او، در اینترنت،

در مسجد؛ مغز کوچکِ

شاعر ِوطن‌پرست، او را مثل عرق ِتن، بروز می‌دهد؛

زیرا کسی خوار شمرده شده است، زیرا کسی

به خون لیس زده است، به نام خدا،

همه‌چیز را نابود می‌کند جنگ، به دلیل رنگِ پوست،

در پناه‌گاه، به‌شوخی، و یا به‌اشتباه؛

زیرا باید قربانی داده‌شود

برای رهایی ِبشریت؛ و البتٌه

به‌ویژه شب‌ها؛ برای میدان‌های نفت؛

ازاین‌رو، چون که خودرا زخمی‌کردن هم

جذٌابیتِ خودرا دارد، و زیرا که پول در‌می‌آید،

او آغاز می‌شود، جنگ، در  جنون،

به‌سببِ باخت در فوتبال؛

خطایی بزرگ، خدا به‌دور کند؛ آن‌وقت؛

گرچه هیچ‌کس اورا نحواسته؛ آها؛

همین‌جوری، برای تفریح، به‌سانِ پهلوانان،

و زیرا که چیز ِ بهتری به‌یادِمان نمی‌آید.


 

[1]-

  ZEPPELIN - کَشتی ِهوایی، که به‌نام ِطرٌاح آن فردیناند  سِپِلین (1900)نام‌گزاری شد. م.

[2]-  برپایه‌ی آماری در پایان دهه‌ی90، سالانه نزدیک به هزار نفر، با انداختنِ خود جلوی فطارهای در حرکت، خودکُشی می‌کنند. م.

[3]

-  Marotzke   یک نام ِخانواده‌گی است در آلمان. بیش‌تر از این چیزی نتوانستم پیدا کنم. م.

[4]

-  GG : نشانه‌ی کوتاه‌شده برای: قانون اساسی. در قانون اساسی آلمان، در مادٌه‌ی پنج ، به آزادی بیان و هنر پرداخته شده است.

[5]

-       Gori و Braunau   : نام شهرهایی در گرجستان و اتریش

                                     یازگشت به فهرست همه‌ی نوشته‌ها     یازگشت به فهرست این نوشته